مرد است دیــــــــــگر...

مـردهـا را بـا سـبـیـل هـایـشـان مـیـشـنـاسَـنـد

بـا قـطـر ِ بـازوهـایـشـان

بـا کـلـفـتـی ِ صـدایـشـان

بــا جـیـب هـای ِخــالـی یـا پُـرشـان

بـا کَـفـش هـای ِکـهـنـه یـا اتـومـبـیـل ِآخَـریـن مـدلـشـان!

امـا کَـسی مَـردهـا را بـا قَـلـبـشـان نـمـی شـنـاسَـد!

قَـلـبـی کـه پـشـت ِ غـرور ِ مَـردانـگـی شـان پـنـهـان شـده

قـلـبـی کـه مـی افـتـد از دسـت ِظـریـفـی

قـلـبـی کـه مـیـشـکـنـد آرام و بـی صـدا

صـدای ِ"شـکـسـتـن اش"، پـشـت ِصـدای ِ مـردانـه شـان،

بـه گـوش ِ هـیـچ "ظَـریـفـی" نـمـیـرسـد

مرد یعنی... زن یعنی...

بهتره بگم :

مرد یعنی باید ! زن یعنی شاید !

مرد یعنی بودن ! زن یعنی فنا !

مرد یعنی دیدن ! زن یعنی چشم فروبستن !

مرد یعنی دم ! زن یعنی از پس هر دم ، شود هی بازدم !

مرد یعنی پیمودن ! زن یعنی صبوری !

مرد یعنی سوزوندن ! زن یعنی سوختن !

مرد یعنی خواستن ! زن یعنی کاستن !

مرد یعنی میتواند هیچ بودن ! زن یعنی پر کن تو آن نیمی دگر !

مرد یعنی سالار ! زن یعنی ره سپرده به دامان یار !

مرد امروز...

مرد یعنی یـــک واژه ... آنهــــــم مــــرد !!!...

زن یعنی یک واژه... گویای همه واژه ...آنهم عــــــــشق ؟؟؟!!!...

...

من در شهری زندگی می کنم که یکی از معروف ترین سمفونی های موزارت را روی دنده عقب وانت می گذارند! (موقع عقب‌عقب رفتن وانت پخش ميشود!)

شهری که روانشناس هایش همه از همسرانشان طلاق گرفته اند!

شهری که در جدول های روزنامه ها و مجله ها سوال این است : بی دینی 7حرفی( و جواب می شنود : سکولاری!
...

شهری که می گویند مسلمان ساز و مسلمان دار است اما با هر نفس تهمت میزنند و غیبت می کنند و به قولی گوشت برادرمرده خود را با ولع می خورند .

شهری که نظامی اش شهردار می شود !

مهندس برقش تاکسی دارد !

آدمها از دیدن پلیس می ترسند !

شهری که دل به دست آوردن سخت است و دل شکستن هنر می باشد !

شهری که زبانش "پارسی" است اما می گویند "فارسی" چون زبان عربها "پ" ندارد !

شهری که من دوست دارم هوای تو را داشته باشم ، و تو هوای من را ، اما نه به معنی حمایت! به این معنی که هیچ کدام نمی خواهیم در هوای خودمان نفس بکشیم .

شهری که مرگ حق است و حق گرفتنی!

شهری که برنده یعنی کسی که کمتر از بقیه می بازد !

شهری که کف اتوبانش دست انداز دارد !

شهری که همه فکر می کنند فقط خودشان می فهمند !

شهری که مرگ بر آمریکا می گویند ولی آرزویشان این است که آمریکا را حداقل یکبار ببینند !

شهری که همه مشکل را در کس دیگر می جویند !

که هنوز نفهمیدم من در آن به دنیا آمدم یا در آن مُردم ...

یه نفر خوابش میاد ، واسه خواب جا نداره یه نفر یه لقمه نون برای فردا نداره

یه نفر خوابش میاد ، واسه خواب جا نداره

یه نفر یه لقمه نون برای فردا نداره

یه نفر می‌شینه و اسکناساشو می‌شمره

می‌خواد امتحان کنه که تا داره یا نداره

یه نفر از بس بزرگه خونشون گم می‌شه توش

اون یکی اتاقشون واسه‌ی همه جا نداره

بابا می‌خواد واسه دخترش عروسک بخره

انتخابم می‌کنه ، پولشو اما نداره

یکی دفترش پر از نقاشی و خط خطیه

اون یکی مداد برای آب و بابا نداره

یکی ویلای کنار دریاشون قصره، ولی

اون یکی حتی تو فکرش آب دریا نداره

یکی بعد مدرسه توپ چهل تیکه می‌خواد

مامانش میگه اینا گرونه اینجا نداره

یه نفر تولدش مهمونیه ،‌همه میان

یکی تقویم واسه خط زدن رو روزا نداره

یکی هر هفته یه روز پزشکشون میاد خونش

یکی داره می‌میره ، خرج مداوا نداره

یکی انشاشو می‌ده توی خونه صحیح کنن

یکی از بر شده درد و ، دیگه انشا نداره

یه نفر می‌ارزه امضاش به هزار تا عالمی

یکی بعد عمری رنج و زحمت ، امضا نداره

تو کلاس صحبت چیزی می‌شه که همه دارن

یکی می‌پرسه آخه چرا مال ما نداره

یکی دوس داره که کارتون ببینه اما کجا

یکی اونقدر دیده که میل تماشا نداره

یکی از واحدای بالای برجشون می‌گه

یکی اما خونشون اتاق بالا نداره

یکی جای خاله بازی، کلاس شنا می‌ره

یکی چیزی واسه نقاشی ابرا نداره

یکی پول نداره تا دو روز به شهرشون بره

یکی طاقت واسه‌ی صدور ویزا نداره

یکی فکر آخرین رژیمای غذاییه

یکی از بس که نخورده شب و روز نا نداره

یکی از بس شومینه گرمه می‌افته از نفس

یکی هم برای گرمای دساش ها نداره

یه نفر تمام روزاش پر رنج و سختیه

هیچ روزیش فرقی با روزای مبادا نداره

یکی آزمایش نوشتن واسش ،‌اما نمی‌ره

می‌گه نزدیکیای ما آزمایشگاه نداره

بچه‌ای که تو چراغ قرمزا می‌فروشه گل

مگه درس و مشق و شور و شوق و رؤیا نداره ؟

یه نفر تمام روزا و شباش طولانیه

پس دیگه نیازی به شبای یلدا نداره

یاد اون حقیقت کلاس اول افتادم

دارا خیلی چیزا داره ولی سارا نداره

راستی اسمو واسه‌ی لمس بهتره قصه می‌گم

ملیکا چه چیزایی داره که رعنا نداره ؟

بعضی قلبا ولی دنیایی واسه خودش داره

یه چیزایی داره توش که توی دنیا نداره

همیشه تو دنیا کلی فرق بین آدما

این یه قانون شده و دیروز و حالا نداره

خدا به هر کسی هر چیزی دلش می‌خواد بده

همه چی دست اونه ،‌ ربطی به شعرا نداره

آدما از یه جا اومدن ، همه می‌رن یه جا

اون جا فرقی میون فقیر و دارا نداره

کاش یه روزی بشه که دیگه نشه جمله‌ای ساخت

با نمی‌شه ، با نمی‌خوام ، ‌با نشد ، با نداره

نامـه ی بسیار زیبای نـادر ابراهیمی به هـمسرش "قابل تأمل برای تمام متأهل ها و مجردها"


مطلبی که در اینجا می خوانید بخشی از یکی از نامه‌های نادر ابراهیمی به همسرش است. توصیه میشود که همه زوج‌های ایرانی این نامه را چندین و چند بار و نه به ‌تنهایی بلکه با هم و در کنار یکدیگر ‌بخوانند

برای تمامی زوجهای کشورم آرزوی سعادت و همراهی همیشگی دارم و این نامه را به همه زوج‌های جوانی که امید را دستمایه قرار داده و هدیه ای جز خوشبختی را از زندگی نمی خواهند تقدیم می‌شود.

 

همسفر!


در این راه طولانی


که ما بی خبریم


و چون باد می گذرد،


بگذار خرده اختلاف هایمان، با هم باقی بماند


خواهش می کنم !


مخواه که یکی شویم، مطلقا یکی.


مخواه که هر چه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت، دوست داشته باشم.
و هر چه من دوست دارم، به همان گونه، مورد دوست داشتن تو نیز باشد.


مخواه که هر دو، یک آواز را بپسندیم.


یک ساز را، یک کتاب را، یک طعم را، یک رنگ را
و یک شیوه نگاه کردن را.


مخواه که انتخابمان یکی باشد، سلیقه مان یکی، و رویاهامان یکی.


هم سفر بودن و هم هدف بودن، ابدا به معنی شبیه بودن و شبیه شدن نیست.
و شبیه شدن، دال بر کمال نیست. بلکه دلیل توقف است.


عزیز من !


دو نفر که عاشق اند، و عشق آنها را به وحدتی عاطفی رسانده است؛
واجب نیست که هر دو صدای کبک، درخت نارون، حجاب برفی قله ی علم کوه، رنگ سرخ و بشقاب سفالی را دوست داشته باشند.


اگر چنین حالتی پیش بیاید، باید گفت که یا عاشق زائد است یا معشوق.
و یکی کافیست.
عشق، از خودخواهی ها و خود پرستی ها گذشتن است.


اما، این سخن به معنای تبدیل شدن به دیگری نیست.


من از عشق زمینی حرف می زنم، که ارزش آن در “حضور” است،
نه در محو و نابود شدن یکی در دیگری.

 

 

عزیز من !


اگر زاویه دیدمان نسبت به چیزی یکی نیست، بگذار یکی نباشد.
بگذار در عین وحدت مستقل باشیم.


بخواه که در عین یکی بودن، یکی نباشیم.
بخواه که همدیگر را کامل کنیم، نه ناپدید.


بگذار صبورانه و مهرمندانه، درباب هر چیز که مورد اختلاف ماست، بحث کنیم.


اما نخواهیم که بحث، ما را به نقطه ی مطلقا واحدی برساند.


بحث، باید ما را به ادراک متقابل برساند، نه فنای متقابل.
اینجا، سخن از رابطه ی عارف با خدای عارف در میان نیست.
سخن از ذره ذره ی واقعیت ها و حقیقت های عینی و جاری زندگیست.


بیا بحث کنیم.
بیا معلوماتمان را تاخت بزنیم.
بیا کلنجار برویم.
اما سرانجام نخواهیم که غلبه کنیم.


بیا حتی اختلافهای اساسی و اصولی زندگی مان را، در بسیاری زمینه ها، تا آنجا که حس می کنیم دوگانگی، شور و حال و زندگی می بخشد،


نه پژمردگی و افسردگی و مرگ،… حفظ کنیم
من و تو، حق داریم در برابر هم قد علم کنیم.


و حق داریم، بسیاری از نظرات و عقاید هم را نپذیریم، بی آنکه قصد تحقیر هم را داشته باشیم.


عزیز من !

بیا متفاوت باشیم ...

میـــــــ ـان دِلتَنگــــــی هایَــــــم باشــ ـــــــ

میـــــــ ـان دِلتَنگــــــی هایَــــــم باشــ ـــــــ تا فَراموشَـــ ـــت نَکُــــــنَم…

تا بــــه یاد داشـــ ـــته باشَمَـــــت…
تا بویَـــ ــــت را حِــس کُنَـــــــم…
تا بِــــــ ـدانَــــم که هَستـ ـــــی…
تَـــــــ ـمامِ دُنیـــ ــــام قَلبَــــمه…
دنیـــ ــــام باشــــ ـــه واسه تــ ـــــــو…
تا بِدانــــ ـــی میانِ ثانیــــ ـــه هایِ دِلتَنگیـــــهامـــ تــــــو وجــــــ ــــود داریــــ ـــ….

فَــقَط تـــ ــــو

آدمو به اون مرحله نرسونین کــــه...

آدمـــــا رو به اون مرحلــه نـــرســـونـــیـــن کــــه 

مـــــجـــبـــــــــــور شن بیان با مشت بکوبن تو صورتتون و با داد ازتون بپرسن : 


د آخه تــــــــو چـــــی میـــــــــــدونـــی لامــــــــصــــــــب... ؟؟؟!!!

دوست داشتن بی مـــــنـــــت...

بعضی آدما رو نمیشه داشت

فقط میشود یک جور خاصی دوستشان داشت !

بعضی آدمها اصلا برای این نیستند که برای تو باشند !

یا تو برای آنها !

اصلا به آخرش فکر نمیکنی ..

آنها برای اینند که ..

دوستشان بداری

آن هم نه دوست داشتن معمولی

نه حتی عشق

یه جور خاصی دوست داشتن ..

که اصلا هم کم نیست !

این آدما حتی وقتی که دیگر نیستند هم ، در کنج دلتــــــ

تا ابــــــــــــــــــــــــد

یه جور خاص ، دوست داشته خواهند شد...

” این گل صاحب دارد “

” این گل صاحب دارد “

1

یکـــــــ گُل را تصـــــور کن !

2

گُلــی کـه با تمـــام ِ وجــــود می خواهــی اش …

3

دلت ضـعـف می رود بـرای شَهـدَش کـه کـامَت را شیـریـن کنـد …
عطـــرش کـه مستـت کنـد…

4

و زیبــــایی اش که صفــابخـش حیـــاتـت باشـد …
بنـد بنـدِ وجـــــودت می خـواهـد بچینـی اش …

5

ولـی …
از تـرس اینـکه مبــادا پـژمـرده اش کنی !
با حســـــرت از دور فـقـط تمــــاشـــایش می کنی …

6

چـون اگـر حتـی یکــــــ گلبــــرگ از گلبــــرگهایش کـــم شود !
هـرگـز خــودت را نخـواهـی بخشـیـد …. !

7

از ســـوی ِ دیگــــر …
فکـر دست های غـــــــریـــبــه کـه هـر آن ممکن است گل تورا بچینند دیـوانـه ات می کند !

8

جـز خـودت و خُـــدا کسـی نمی داند که جـــانت به جـــان ِ آن گُل بستــه است …
و تـو داری با ایـن تــرس روزهـا را به سختـی شَب می کنی …

9

و آرزو داری ای کـــاش می شد تابلـــویی بود کنـار گُلت که رویش نوشتـه بود :
این گُل صــآحب دارد . . . !

11

صـــبــــورانـــه بــاور کـن

بگذار بیاید ............. از در .......... دیوار ............... کُنج و کلید

از هر طَرَف که میخواهد

درد ، درد است

دلخوش مکُن به وارونه خواندَنَش

تنها تویــــــــــی و تنهائیت

تویی و بارانِ پشتِ پنجره

دوربین را بچرخان ..................... کلید را لمس کن حرکت

زندگی آغاز میشود دیگر بار در شُکوهِ چشمانت ،

وجودِ پُر مِهرَت و دستهایِ تو برایِ گشودنِ درب هایِ دردناکِ جهان کافیست

باور کن چونان همیشه " خـدا " را

صـبـورانــه بـاور کن


قــرارمون یادت نره!!!

قــرارمـان...

فقـط  یـک " مــانیــتورِ " کـوچـک بـــود !

امّــا اکنــون ؛ قلبـــم را ببـین

که بــا هــر " آف " شدنــت

چــگونـه بـیقــرارِ " آمــدنــت" مـی شـــود...!

تصاویری از یک دنیا خاطره


 

تصاویری از یک دنیا خاطره

 

 

تصاویری از یک دنیا خاطره




تصاویری از یک دنیا خاطره



تصاویری از یک دنیا خاطره



تصاویری از یک دنیا خاطره




تصاویری از یک دنیا خاطره

ادامه نوشته

جملات الهام بخش برای زندگی - مجموعه اول 92


جملات الهام بخش برای زندگی - مجموعه اول 92

جملات الهام بخش برای زندگی - مجموعه اول 92

جملات الهام بخش برای زندگی - مجموعه اول 92

برای دیدن ادامه ی عکسها و جملات زیبای الهام بخش زندگی به ادامه ی مطلب مراجعه کنید.
نظر فـــــراموش نشــه. ممنون
ادامه نوشته

قضـــــــاوت ناعادلانـــــه

دختری 15 ساله، نوزادی یک ساله به بغل داشت، مردم زیر لب بهش می‌گفتن فاسد!  اما هیچ کس نمی‌دونست که این دختر در 13 سالگی مورد تجاوز واقع شده بود

پسری 23 ساله را مردم «تنبل چاقالو» صدایش می‌کردند، اما هیچ‌کس نمی‌دانست پسر به خاطر بیماری اش است که اضافه وزن دارد

مردم زنی 40 ساله را «سنگدل» خطاب می‌کردند، چون هیچ وقت روزها خانه نبود تا با بچه‌هایش بازی کند و به کارهای‌شان برسد، اما هیچ‌کس نمی‌دانست زن بیوه است و برای پر کردن شکم بچه‌هایش باید سخت کار کند

مردی 57 ساله را مردم «بی‌ریخت» صدا می‌کردند، اما هیچ‌کس نمی‌دانست که مرد زیبایی صورتش را در راه حفظ وطنش فدا کرده

و هر روز مردم، من و تو را به غلط قضاوت می‌کنند...!

چند دعای جالب و خواندنی از زبان کودکان

 دعاهایی که می‌خوانید از بچه‌های ایران است. لطفاً آمین بگوئید:

آرزو دارم سر آمپول‌ها نرم باشد! (تاده نظر‌بیگیان / ۵ ساله)

خدای مهربانم! من در سال جدید از شما می‌خواهم اگر در شهر ما سیل آمد فوراً من را به ماهی تبدیل کنی! (نسیم حبیبی / ۷ ساله)

ای خدای مهربان! پدر من آرایشگاه دارد. من همیشه برای سلامت بودن او دعا می‌کنم. از تو می‌خواهم بازار آرایشگاه او و همه آرایشگاه‌ها را خوب کنی تا بتوانم پول عضویت کانون را از او بگیرم چون وقتی از او پول عضویت کانون را می‌خواهم می‌گوید بازار آرایشگاه خوب نیست! (فرشته جبار نژاد ملکی / 11 ساله)

خدای عزیزم! من تا حالا هیچ دعایی نکردم. میتونی لیستت رو نگاه کنی. خدایا ازت میخوام صدای گریه برادر کوچیکم رو کم کنی! (سوسن خاطری / 9 ساله)

خدایا! یک کاری کن یک روز پدرم من را به مسجد ببرد. (کیانمهر ره‌گوی / 7 ساله)

خدای عزیزم! در سال جدید کمک کن تا مادربزرگم دوباره دندان دربیاورد آخر او دندان مصنوعی دارد! (الناز جهانگیری / 10 ساله)

آرزوی من این است که ای کاش مامان و بابام عیدی من را از من نگیرند. آنها هر سال عیدی‌هایی را که من جمع می‌کنم از من می‌گیرند و به بچه‌ آنهایی می‌دهند که به من عیدی می‌دهند! (سحر آذریان / ۹ ساله)

بسم الله الرحمن الرحیم. خدایا! از تو می‌خواهم که برادرم به سربازی برود و آن را تمام کند. آخه او سرباز فراری است. مادرم هی غصه می‌خورد و می‌گوید کی کارت پایان خدمت می‌گیری؟ (حسن ترک / 8 ساله)

ای خدا! کاش همه مادرها مثل قدیم خودشان نان بپزند من مجبور نباشم در صف نان بایستم! (شاهین روحی / 11 ساله)

خدایا! کاری کن وقتی آدم‌ها می‌خوان دروغ بگن یادشون بره! (پویا گلپر / 10 ساله)

خدا جون! تو که اینقدر بزرگ هستی چطوری میای خونه ما؟ دعا می‌کنم در سال جدید به این سؤالم جواب بدی! (پیمان زارعی / 10 ساله)

خدایا! یک برادر تپل به من بده!!! (زهره صبورنژاد / 7 ساله)

ای خدا! کاری کن که دزدان کور شوند ممنونم! (صادق بیگ زاده / 11 ساله)

خدایا! در این لحظه زیبا و عزیز از تو می‌خواهم که به پدر و مادر همه بچه‌های تالاسمی پول عطا کنی تا همه ما بتوانیم داروی "اکس جید" را بخریم و از درد و عذاب سوزن در شبها رها شویم و در خواب شبانه‌یمان مانند بچه‌های سالم پروانه بگیریم و از کابوس سوزن رها شویم. (مهسا فرجی / 11 ساله)

دلم می‌خواهد حتی اگر شوهر کنم خمیر دندان ژله‌ای بزنم! (روشنک روزبهانی / 8 ساله)

خدایا! شفای مریض‌ها را بده هم چنین شفای من را نیز بده تا مثل همه بازی کنم و هیچ‌کس نگران من نباشد و برای قبول شدن دعا 600 عدد صلوات گفتم ان شاء الله خدا حوصله داشته باشد و شفای همه ما را بدهد. الهی آمین. (مهدی اصلانی / 11 ساله)

خدایا! دست شما درد نکند ما شما را خیلی دوست داریم! (مینا امیری / 8 ساله)

خدایا! تمام بچه‌های کلاسمان زن داداش دارند از تو می‌خواهم مرا زن دادش دار کنی! (زهرا فراهانی / 11 ساله)

ای خدای مهربان! من سالهاست آرزو دارم که پدرم یک توپ برایم بخرد اما پدرم بدلیل مشکلات نتوانسته بخرد. مطمئن هستم من امسال به آرزوی خودم می‌رسم. خدایا دعای مرا قبول کن. (رضا رضائی طومار آغاج / 13 ساله)

ای خدای مهربان! من رستم دستان را خیلی دوست دارم از تو خواهش می‌کنم کاری کنی که شبی او را در خواب ببینم! (شایان نوری / 9 ساله)

ای خدایی که خانممون گفته از بابا و مامان هم مهربونتری! کاش دوباره آقای احمدی‌نژاد (!) به شهر ما می‌اومد و دستور میداد کوچه ما را آسفالت کنند تا مامانم مجبور نباشه هر روز کفشامو توی کوچه با آفتابه بشوره تا گلشون پاک بشه! (محدثه واحدیان / 7 ساله)

کاشکی من یه مغازه توپ فروشی داشتم تا دیگه مجبور نمی‌شدم به جای توپ‌هایی که همسایه‌مون پاره می‌کرد، توپ نو بخرم! (زهرا ایمانی / 12 ساله)

خدایا ماهی مرا زنده نگه دار و اگر مرد پیش خودت نگه دار و ایشالله من بتوانم خدا را بوس کنم و معلم‌مان هم مرا بوس کند!! (امیرحسام سلیمی / 6 ساله)

خدیا! دعا می‌کنم که در دنیا یک جاروبرقی بزرگ اختراع شود تا دیگر رفتگران خسته نشوند! (فاطمه یارمحمدی / 11 ساله)

ای خدا! من بعضی وقت‌ها یادم می‌رود به یاد تو باشم ولی خدایا کاش تو همیشه به یاد من بیوفتی و یادت نرود! (شقایق شوقی / 9 ساله)

خدای عزیزم! سلام. من پارسال با دوستم در خونه‌ها را می‌زدیم و فرار می‌کردیم. خدایا منو ببخش و اگه مُردم بخاطر این کار منو به جهنم نبر چون من امسال دیگه این کار رو نمی‌کنم! (دلنیا عبدی‌پور / 10 ساله)

آرزو دارم بجای این که من به مدرسه بروم مادر و پدرم به مدرسه بروند. آن وقت آنها هم می‌فهمیدند که مدرسه رفتن چقدر سخت است و این قدر ایراد نمی‌گرفتند! (هدیه مصدری / 12 ساله)

خدایا مهدکودک از خانه ما آنقدر دور باشد که هر چه برویم، نرسیم. بعد برگردیم خانه با مامانم. پاهای من یک دعا دارند آنها کفش پاشنه بلند تلق تلوقی (!) می‌خوان دعا می‌کنند بزرگ شوند که قدشان دراز شود! (باران خوارزمیان / 4 ساله)

خدایا! برام یک عروسک بده. خدایا! برای داداشم یک ماشین پلیس بده! (مریم علیزاده / 6 ساله)

خدایا! می‌خورم بزرگ نمیشم! کمکم کن تا خیلی خیلی بزرگ شوم! (محمد حسین اوستادی / 7 ساله)

خدایا! من دعا می‌کنم که گاو باشم (!) و شیر بدهم تا از شیر، کره، پنیر و ماست برای خوراک مردم بسازم! (سالار یوسفی / 11 ساله)

من دعا می‌کنم که خودمان نه، همه مردم جهان در روز قیامت به بهشت بروند. (المیرا بدلی / 11 ساله)

خدای قشنگ سلام! خدایا چرا حیوانات درس نمی‌خواننداما ما باید هر روز درس بخوانیم؟ در سال جدید دعا می‌کنم آنها درس بخوانند و ما مثل آنها استراحت
کنیم! (نیشتمان وازه / 10 ساله)

اگر دل درد گرفتیم نسل دکترها که آمپول می‌زنند منقرض شود تا هیچ دکتری نتواند به من آمپول بزند! (عاطفه صفری / 11 ساله)

خدای مهربان! من یک جفت کفش می‌خواهم بنفش باشد و موقع راه رفتن تق تق کند مرسی خدایا! (رویا میرزاده / 7 ساله)

خدایا! من یک دوستی دارم که پدرش کار نمی‌کند فقط می‌خوابد و همین طور تریاکی است! خدایا کمک کن که از این کار بدش دست بردارد. خدایا ظهور آقا امام زمان را زود عنایت فرما. (لیلا احسانی فر / 11 ساله)